چکیده مطلب
آموزش؛ کلید نجات محیط زیست ایران
امروز در صفحه ۱۸ روزنامه ایران، از یگانه کلید نجات محیط زیست ایران سخن گفتهام. در ادامه متن کامل این گفتگوی طولانی را میتوانید ملاحظه فرمایید … گفتوگو با محمد درویش، مدیر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست این حقیقت تلخ که حال محیط زیست ایران خوب نیست، بر کسی پوشیده […]
مشروح مطلب
امروز در صفحه ۱۸ روزنامه ایران، از یگانه کلید نجات محیط زیست ایران سخن گفتهام. در ادامه متن کامل این گفتگوی طولانی را میتوانید ملاحظه فرمایید …
گفتوگو با محمد درویش، مدیر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست
این حقیقت تلخ که حال محیط زیست ایران خوب نیست، بر کسی پوشیده نیست و به گفته بسیاری از فعالان و مسئولان این حوزه، محیط زیست کشورمان در یکی از بدترین دوران خود به سر میبرد. حیات وحشی که نفسهایش به شماره افتاده، جنگلهایی که دست سرد جاده سازان و قاچاقچیان چوب، گلوی سبزشان را میفشارد، تالابها و رودخانههایی که یکی پس از دیگری خشک میشوند، چاههای آب غیرمجازی که بیرحمانه شیره زمین را از رگهایش بیرون میکشند، هوای آلودهای که نفس را بر مردم و موجودات این سرزمین تنگ کرده؛ اینها تنها بخشی از مصیبتهایی است که محیط زیست ایران به آن دچار شده است. به این موردها باید بیتوجهی عمومی به محیط زیست را نیز اضافه کرد. برای بررسی این موضوع از جنبههای مختلف، در یک بعدازظهر پاییزی به دفتر محمد درویش مدیرکل آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست رفتیم. درویش که سالها سابقه پژوهش و فعالیت در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی را پرونده کاریاش دارد و عشق به طبیعت باعث شده وارد عرصه مدیریتی شود، بزرگترین مشکل محیط زیست ایران را «ناآگاهی» میداند. او در گفتوگو با ایرنا به تازهترین اقدامات سازمان حفاظت محیط زیست برای ارتقای آگاهی و آموزش در این عرصه اشاره کرد.
مردم ایران را تا چه اندازه در خصوص محیط زیست و مسائل آن حساس هستند؟
من نسبت به جامعه ایران خوشبین هستم. معتقدم هرگاه که ما قادر بودهایم دانایی محیط زیستی مردم را به شکلی جذاب ارتقا دهیم، آنها واکنشی سزاوارانه از خود نشان دادهاند.
آیا نمونهای از این آگاهی بخشی با نتیجههای موفقیتآمیز سراغ دارید؟
البته. من برای اثبات این ادعا یک مثال میزنم؛ مدتی پیش، گروهی از ما فعالان محیط زیست به همراه جمعی از سازمانهای مردم نهاد فعال در حوزه محیط زیست، به منطقه کردنشین «نقده» در جنوب استان آذربایجان غربی که تالاب «کانی برازان» در آن واقع است رفتیم و با مردم این منطقه گفتوگو کردیم. ما به آنها گفتیم که اگر نحوه تعامل شما با طبیعت به شکل فعلی در جریان باشد و تغییری نکند، بزودی همه تالابهای شما خشک خواهد شد و گَرد نمکی که در اثر خشکی تالاب ایجاد میشود، زمینهای کشاورزی و باغهای شما را نابود خواهد کرد و در نهایت چارهای جز مهاجرت نخواهید داشت. ما به این افراد پیشنهاد دادیم بخشی از حقابه کشاورزی خود را در اختیار تالاب قرار دهند. پیش از طرح این پیشنهاد، مردم ناحیه تصور میکردند با زهکشی و خشکاندن زمینهای اطراف تالاب، قادر به کسب درآمدی بالا خواهند بود. البته این برنامه معمولاً طی ماههای ابتدایی اجرایی شدن جواب میدهد؛ ولی بلایی که در صورت اجرای این طرح، در بازه زمانی بلندتر و در مقیاس گستردهتر بر سر این منطقه میآمد، همان بلایی است که بر سر حوضه آبریز دریاچه ارومیه آمد و سبب از دست رفتن خود دریاچه شد. مردم این منطقه به افرادی که از آنها برای حفظ تالاب درخواست کمک کرده بودند و دولتی نیز نبودند اعتماد کردند و بخشی از حقابه خود را در تالاب رها کردند. بعد از مدتی تالاب دوباره جان گرفت و پرندگان مهاجر به آن هجوم آوردند. در این زمان فعالان محیط زیست بار دیگر از مردم درخواست کردند به سمت پرندگان شلیک نکنند و به جای آن به مردم کمک کردند تا با راه انداختن «برد واچینگ»(پرنده نگری)، دوربینهایی را در اطراف تالاب نصب کنند تا گردشگرانی که به این منطقه میآمدند از مناظر طبیعی آن لذت ببرند. آنها حتی اطلاعاتی در خصوص این پرندگان یاد گرفتند تا به گردشگران داخلی و خارجی ارائه دهند. با افزایش حضور این گردشگران در منطقه، مردم محلی در پاسخ به نیاز محل اسکان و اقامت، خانههای خود را تجهیز کردند یا سوئیتهایی برای اجاره به این افراد ساختند و غذای محلی خود را در اختیار این افراد گذاشتند. اهالی کانی برازان ثروتمند شدند و زندگی و کسب و کار آنها تا حدی رونق گرفت که آنها تالاب را خون رگهای خود توصیف کردند. حالا همین افراد که روزی قصد خشک کردن زمینهای اطراف تالاب را داشتند از سرمایه خود نگهبانانی استخدام کردهاند تا از حریم تالاب در مقابل متجاوزان محافظت کنند. چراکه آنها دریافتهاند حفظ محیط زیست و نگهداری از طبیعت جانوری این منطقه، سود اقتصادی برای خود آنها نیز به دنبال دارد. پس نتیجه میگیریم هرکجا که ما با زبان جذاب توانستهایم به مردم اطلاعات کافی دهیم، آنها بخوبی مشارکت کردهاند. اگر ما مردم را از خود بدانیم و به سمنها (سازمانهای مردم نهاد) اعتماد داشت باشیم و برون سپاری واقعی را اجرایی کنیم، بدون شک نتیجه خواهیم گرفت.
تصور نمیکنید این مثبت اندیشی نسبت به مشارکت مردمی، تنها در مناطقی که زندگی و معاش مردم آن به طبیعت وابسته است، مصداق پیدا میکند؟ تکلیف مردم شهرنشینی که در روزهای تعطیل طبیعت را به کوهی از زباله و جنگلها را به شعلههای آتش میهمان میکنند چیست؟ چگونه میتوان آنها را نسبت به طبیعت دغدغهمند کرد؟
شکی در این نیست که نگاه مردم ما به محیط زیست نسبت به آن چیزی که باید باشد بسیار متفاوت است. اینکه مردم در این زمینه آگاهی کمی دارند، به این خاطر است که بستر فرهنگی مناسب ایجاد نشده است و متأسفانه هیچ یک از سازمانهایی که متولی افزایش آگاهی و دانایی مردم در خصوص محیط زیست بودهاند به وظایف خود عمل نکردهاند. شما ببینید که محیط زیست تا چه اندازه در اولویتهای مسئولان و سازمانها و برنامه سازان ما جای دارد. ما در پربینندهترین ساعتهای رسانه ملی، برنامههای متنوعی نظیر «برنامه۹۰» برای فوتبال یا «هفت» برای سینما را داریم. ولی آیا یک برنامه ثابت محیط زیستی داریم که در ساعتهای پرمخاطب و از یکی از بهترین شبکههای تلویزیون پخش شود و مردم را به محیط زیست حساس و در این خصوص ظرفیتسازی کند و مشکلهای محیط زیست کشور را به چالش بکشد؟ زمانی که در مدارس ما بحث محیط زیستی مطرح نمیشود و درس محیط زیستی نداریم، اصلاً زمانی که مدرسه محیط زیستی نداریم، چگونه از بچهای که پشت این میز و نیمکتها آموزش دیده و وارد جامعه شده انتظار داریم با محیط زیست مهربان باشد یا درصورتی که مسئولیتی به او داده شد، فرمانهای سازگار با محیط زیست صادر کند؟
پس از نظر شما در معادله مردم و مسئولان، سهم گروه دوم در اوضاع کنونی محیط زیست بیشتر است؟
بله. الان که من و شما با هم گفتوگو میکنیم، ایران در بدترین شرایط محیط زیستی در تاریخ قرار دارد. طبق مطالعاتی که خانم دکتر «راضیه لک» در واحد رسوب شناسی سازمان زمین شناسی ایران روی لایههای زیرین کفه نمکی دریاچه ارومیه انجام داده، بین ۲۵ تا ۴۰ هزار سال گذشته، این دریاچه هرگز شاهد وضعیتی چنین بحرانی نبوده است. شبیه این ماجرا را میتوان در کل کشور شاهد بود و شواهد و مطالعات به ما نشان میدهد که در این سرزمین هرگز دورهای وجود نداشته که اینچنین عرصههای زیست محیطی ما دچار بحران شوند. اینک بسیاری از تالابها و رودخانه و دریاچههای ما یا نابود یا در خطر نابودی قرار دارند. ۲۵ استان ما درگیر پدیده ریزگردها هستند. میزان افت سطح آب زیرزمینی در مرکز کشور به ۲ متر در سال رسیده و آلودگی هوا ۸ میلیارد دلار به کشور خسارت زده است و در نتیجه آن ۱۰ هزار و ۲۰۰ میلیارد تومان صرف درمان انواع سرطان شده است. گونههای جانوری هم در معرض خطر جدی قرار دارند. در چنین شرایطی که همه باید دست در دست هم دهند و اختیار کافی برای حفاظت از اندوخته جانوری و طبیعت ایران به سازمان متولی محیط زیست داده شود، ۶۳ نماینده مجلس طرحی را به هیأت رئیسه مجلس میدهند و خواستار انحلال سازمان حفاظت محیط زیست میشوند. آیا چنین چیزی در جهان سابقه دارد؟ اینها همان افرادی هستند که فردا به مردم میگویند ما سازمان حفاظت محیط زیست را به این دلیل که با ساخت سد و چاه و… مخالفت میکرد منحل کردیم؛ پس به ما رأی دهید. در این شرایط آیا مردم مقصر هستند؟ آن هم مردمی که نمیدانند محیط زیست چیست و ما نیز تلاشی برای تشریح این مقوله و مشکلات آن برای آنها نکرده ایم.
دولت چگونه میتواند در عین برآوردن نیازهای فوری و عمرانی، به دغدغههای بلندمدت در حوزه محیط زیست توجه کند؟ آیا تصمیمگیری در این زمینه دشوار نیست؟
نکته اول این است که ما نباید انتظار نتایج بزرگ را از اقدامات کوچک و کوتاه مدت داشته باشیم. یکی از اقدامهایی که دولت میتواند در بلند مدت انجام دهد، فراهم کردن بستری است که در مردم مجال تغییر رفتار نسبت به محیط زیست ایجاد شود. این مهمترین و راهبردیترین اقدامی است که باید انجام شود. دولت به جای سرگرم کردن خود با معلولها باید به دنبال علتها باشد. ما در منطقهای استقرار پیدا کردهایم که به کمربند خشک جهان شهرت دارد. در این منطقه که ریزشهای آسمانی آن، یک سوم و تبخیر آن دو برابر میانگین جهانی است، ما نباید به سمت آن نوع از توسعه که وابستگی معیشتی را به سرزمین افزایش میدهد حرکت کنیم، بلکه باید به سمت رونق کسب و کارهایی برویم که کمترین چشمداشت را به آسمان دارند.
یعنی چه سیاستهایی را باید جایگزین کنیم؟ اشکال سیاستهای فعلی در چیست؟
اگرتوسعه ما بر مبنای بهرهبرداری از انرژیهای نو همچون انرژی خورشیدی و بادی، تقویت زیرساختها در راستای جذب گردشگر و رونق گردشگری طبیعی (اکوتوریسم)، استفاده از ظرفیتهای کشور در حوزه کهن زادبومهای تاریخی، فرهنگی و طبیعی بنا شود، تبدیل به کشوری خواهیم شد که حرفی برای گفتن دارد. مساحت کشور جزیرهای «گوام»، یک سوم جزیره قشم است. ولی همین جزیره کوچک، در سال ۳ میلیون گردشگر دارد. کل کشور ما در سال ۳ میلیون گردشگر ندارد.
اشکال اصلی، سیاستگذاری غلط و تعریف نادرست از روشهای توسعه است. ما طی سی سال اخیر، ذخیره هزار ساله آب خود را مصرف کردهایم چرا که میخواستیم در کشاورزی به خودکفایی برسیم و این یک اشتباه راهبردی بود. چرا مدیران استان یزد باید به اینکه این استان جزو ۱۰ استان برتر کشور در حوزه کشاورزی است افتخار کنند؟ مردم یزد باید به اینکه بیشترین جذب گردشگر را دارند و قادر هستند از بافت تاریخی و طبیعت بیابانی بینظیر این استان بیشترین درآمد را کسب کنند، افتخار کنند. افتخار استان یزد باید به استفاده از مزیت بادگیرهایش باشد، نه اینکه اجازه دهد این بادگیرها توسط امارات متحده عربی و با حضور «کوفی عنان» ثبت میراث معنوی «یونسکو» شود.
همه این اقدامات در کنار آموزشی که شما به جای خالی آن اشاره کردید زمانبر هستند. اگر ما آموزش را شروع کنیم و در حوزه سیاستگذاری هنوز هم نقصهای فعلی وجود داشته باشد، آیا در آینده مردمی نخواهیم داشت که دوستدار محیط زیست هستند ولی محیط زیستی باقی نمانده که از آن حمایت کنند؟
سؤال بسیار خوبی است. گاه درک ناصحیح از شرایط بحرانی و چگونگی برون رفت از آنها باعث میشود تا همه تمرکز خود را روی اقدامهای شتابزده و اورژانسی در کوتاه مدت بگذاریم و از اصل ماجرا غافل شویم. در شرایط کنونی ما باید هردوی این اقدامها را در کنار هم پیش ببریم. یعنی با آموزش به جنگ علت العلل یا همان نادانی برویم و در کنار آن با بررسی دقیق راههایی برای حل معضلهای محیط زیست کشور نظیر آلودگی و بیابانزایی و… داشته باشیم
دفتر شما (آموزش و مشارکتهای مردمی) در این خصوص چه اقداماتی را بویژه در حوزه آموزشی انجام داده است؟
همه عزم ما در دفتر آموزش و مشارکتهای مردمی، بعد از تفاهمنامهای که رئیس سازمان حفاظت محیط زیست با وزیر آموزش و پرورش امضا کرد، این است که مدارس محیط زیستی را راهاندازی کنیم. منشور این طرح آماده است و ما مشغول کار روی شیوه نامه آن هستیم. هدف اصلی ما این است که در یک دوره بیست ساله بتوانیم همه فارغالتحصیلان مقاطع ابتدایی تا متوسطه را برخوردار از سواد محیط زیستی کنیم. علاوه بر این، ما کارگاههای آموزشی برای گروههای نخبه را آغاز کردهایم و به نویسندگان، کارگردانان، مستندسازان، تهیهکنندگان صدا و سیما، نمایندگان مجلس، امامان جمعه و… اطلاعات کافی در خصوص شیوههایی که این افراد میتوانند در آموزش محیط زیستی مردم سهیم و شریک باشند ارائه میدهیم. خوشبختانه و با توجه به همین تلاشها، امسال ۳۷ کتاب درسی در مدارس ما تغییرات محتوایی کردهاند و محتوای محیط زیستی به آنها اضافه شده است. بر اساس تفاهمنامه میان سازمان محیط زیست و وزارت آموزش و پرورش، این وزارتخانه قبول کرده تا ۵۶ هزار معلم خود را در اختیار ما قرار دهد تا آموزشهای محیط زیستی ببینند. ما قصد داریم از سال تحصیلی ۹۵-۹۴، ۶۰ مدرسه را در ۵ اقلیم کشور و در همه پایهها، بهصورت آزمایشی تبدیل به مدارس محیط زیستی کنیم و با آسیب شناسی نتایج حاصل از این طرح، آن را با قدرت و در کل کشور ادامه دهیم. این مدارس قرار است تجربههای زنده و میدانی در اختیار دانشآموزان قرار دهند. ما نمیخواهیم یک کتاب دیگر و امتحانی دیگر به کتابها و امتحانات دانشآموزان اضافه کنیم و سرنوشت این درس را به سرنوشت درسهایی مثل عربی و انگلیسی که همه میخوانند و کسی چیزی از این زبانها نمیداند تبدیل کنیم. ما میخواهیم بچهها عاشق طبیعت شوند و از شنیدن واژههایی نظیر جنگل، بلوط، میش، مرغ، یوزپلنگ و…، همان احساس مثبت را داشته باشند که بعد از شنیدن واژههایی نظیر مادر و پدر دارند.
آموزش نباید سرسری گرفته شود. وضعیت کنونی آلمان به عنوان کشوری که دارای قویترین احزاب سبز در جهان است، نتیجه بیش از ۶۰ سال آموزشهای محیط زیستی است. پس آموزش، مهمترین اولویت ما است و در کنار آن نیز باید به معضلات اورژانسی محیط زیست پرداخته شود.
دولت یازدهم بدون شک نسبت به دولت پیشین اهمیت بیشتری به محیط زیست میدهد؛ ولی مشکلهای فراوان کشور در حوزه اقتصادی، سیاسی و… ممکن است این اولویت را در حاشیه قرار دهد. ممکن است بهصورت مصداقی به اقدامهایی که وزارتخانهها و نهادهای مختلف میتوانند انجام دهند اشاره کنید.
ما در شرایطی قرار داریم که باید در راستای افزایش اهمیت عمومی به محیط زیست، به بیش از تذکر دادن اکتفا کنیم. چرا بستن کمربند در کشور ما طی سالهای اخیر تبدیل به یک عادت شد؟ چون علاوه بر فرهنگ سازی، از سیاست جریمه نیز استفاده کردیم. آیا این مقررات سفت و سخت را در حوزه محیط زیست نیز اعمال میکنیم؟ این همان اقدامی است که نیروی انتظامی میتواند برای محیط زیست انجام دهد. این نهاد باید پاسدار قانون در حوزه محیط زیست باشد و با خاطیان برخورد کند. وسایل نقلیه شخصی و عمومی که دود میکنند و هوا را آلوده میکنند، کمپانیهایی که خودروهایی با نقص فنی تولید میکنند، تولید بنزین آلوده پتروشیمی با ترکیبات سرطانزایی که ۵ برابر حد مجاز است، شکارچیان غیرمجاز، افرادی که طبیعت را به شیوههای مختلف آلوده و نابود میکنند؛ چرا نیروی انتظامی با آنها برخوردی نمیکند؟ مگر ما در اصل ۵۰ قانون اساسی نمیگوییم که حفظ محیط زیست، لازمه حیات اجتماعی رو به رشد مردم ایران است و هر شخصیت حقیقی یا حقوقی که عملکرد او به تخریب غیر قابل جبران محیط زیست منجر شود، مجرم است و نیروی انتظامی با این جرایم برخورد کند؟ مگر از دست دادن ارومیه، بختگان و… تخریب غیرقابل جبران نیست؟
بسیاری از نهادهای مسئول در بحران کنونی محیط زیست، دولتی و حکومتی هستند و این حلقه بسیار به هم پیوسته است. برای مثال در بحث آلودگی هوا که به آن اشاره کردید، اگر نیروی انتظامی بخواهد با خاطیان برخورد کند باید در مقابل وزارت نیرو و صنعت و دهها شرکت و سازمان بایستد. شاید به همین دلیل است که بسیاری محیط زیست را حوزهای سیاسی توصیف میکنند. با وجود این چه اقدامهایی میتوان برای برون رفت از این شرایط انجام داد؟
این وضعیت زمانی بدرستی اصلاح میشود که مطالبه اصلاح این شرایط در جامعه ما وزن داشته باشد و خواست مردمی وارد این معادله شود. برای مثال دریاچه ارومیه را در نظر بگیرید. چرا دولت تا این حد به این موضوع اهمیت میدهد؟ چرا ۱۵ هزار میلیارد تومان برای احیای این دریاچه بودجه تخصیص داده شده است؟ چرا نخستین مصوبه دولت تدبیر و امید، یک مصوبه محیط زیستی بود؟ به این دلیل که مردم با همه وجود در این حوزه ورود پیدا کردند و جامعه نسبت به تنشهای اجتماعی که ممکن بود تحت تأثیر بحران دریاچه ارومیه در غرب کشور بروز کند حساس شد. اگر مردم ما متوجه عواقب توجه نکردن به موازین محیط زیستی شوند، دولت نیز متعاقباً محیط زیست را جزو نخستین اولویتهای خود قرار خواهد داد. این اتفاق اکنون به دلیل شرایط معیشتی و اقتصادی مردم کشور ما در حاشیه قرار گرفته است و مردم ترجیح میدهند به کسی که شعار او رفع مشکل اقتصادی است رأی بدهند تا کسی که شعارهای محیط زیستی میدهد. ولی زمانی که مردم از آگاهی کافی برخوردار شوند و بدانند که محیط زیست چقدر میتواند در بهبود زندگی آنها و عزیزانشان در جنبههایی که حتی تصور آن را نیز نمیکنند تأثیرگذار باشد، به این مسأله اهمیت میدهند. به همین دلیل است که همه تلاش ما در دفتر آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست بر افزایش آگاهی عمومی در این حوزه متمرکز است.
نقش سازمانهای مردم نهاد محیط زیستی را در پیشبرد این هدف چقدر مهم میدانید؟
خوشبختانه سمنها در این خصوص بسیار عملکرد خوب و دلسوزانهای داشتهاند. زمانی که من در سال ۹۲ وارد دفتر آموزش و مشارکتهای مردمی شدم، تعداد سمنهای محیط زیستی ما ۴۲۰ عدد بود. این در حالی است که این آمار اکنون به ۷۶۴ عدد رسیده است. ما تلاش کردیم با برون سپاری و کاهش نگاههای امنیتی به حوزه محیط زیست، مردم را به صرف زمان و سرمایه خود در این حوزه تشویق کنیم و نرخ مشارکت را به عنوان یکی از مهمترین شاخصهای بهبود، افزایش دهیم. اقدام مهم دیگری که ما مشغول انجام آن هستیم، آموزش محیط بانان است؛ آموزشی که سالها بود متوقف شده بود و محیطبانان ما از آموزشهای لازم در حوزه کنترل خشم، فنون مذاکره و حتی قدرت و فیزیک بدنی مناسب برخوردار نبودند.
همانطور که شما نیز اشاره کردید، این اقدامها باوجود مثبت بودن، بدون اصلاحات و حمایتهای قانونی قادر به موفقیت صد درصدی نخواهند بود. آیا شما در حوزه قانونگذاری نیز مذاکراتی داشتهاید؟ آیا میتوان در این خصوص به مجلس فعلی امیدوار بود یا باید منتظر انتخابات آینده ماند؟
ما به افرادی در حوزه قانونگذاری و اجرای قانون نیاز داریم که قاطعیت داشته باشند و حقیقتاً به محیط زیست اهمیت دهند. به طور مشخص یکی از جدیترین درخواستهای ما ایجاد دادگاههای محیط زیستی است تا در آن افرادی را که به جنایت علیه محیط زیست دست میزنند مجازات کنیم. در این دادگاه باید قاضی و هیأت منصفهای داشته باشیم که فهم اکولوژیک داشته باشند و قادر باشند قضاوت درستی از عواقب تصمیمهای غیرکارشناسی که به خسارتهای غیر قابل جبران به محیط زیست منجر میشود، بکنند. اگر ما با درک ضرورت وجود دادگاههای روحانیت، مطبوعات، پزشکی و… اقدام به تأسیس آنها کردهایم، باید از تشکیل دادگاههای محیط زیست نیز حمایت کنیم. ولی متأسفانه حمایت از سوی مسئولان در این حوزه و سایر برنامهها، بسیار کمرنگ بوده است. حتی زمانی که ما درخواست شمارهای ۳ رقمی کردیم تا مردم بتوانند تخلفات حوزه محیط زیست را گزارش کنند، با این بهانه که شمارههای ۳ رقمی مخصوص سازمانهایی با موضوعات مهم و خطیر هستند مواجه شدیم.
در کشورهای مختلف، اشخاص حقیقی و حقوقی دوستدار محیط زیست، با استفاده از ظرفیتهایی نظیر شهرت و محبوبیت به بهبود این حوزه کمک میکنند. چقدر امکان بهرهبرداری از این ظرفیتها در کشور ما وجود دارد؟
یکی از دلیلهایی که مردم ما رغبت نمیکنند فیلمها و مستندهای محیط زیستی را که در کشور ما تولید میشوند، تماشا کنند این است که افرادی که پشت دوربین تولید این آثار قرار میگیرند، قادر نیستند از این ابزار بهصورت کاملاً حرفهای و با اضافه کردن عنصر جذابیت استفاده کنند. چرا سریال «سیاره زمین»(مستندی در خصوص کره زمین که در صدر برترین سریالهای جهان قرار دارد) تا این حد موفق است؟ چون فردی نظیر «دیوید آتن برو» (مستندساز مشهور بریتانیایی) پشت این برنامه قرار دارد. چرا «عباس کیارستمی» و «رخشان بنی اعتماد» و سایر کارگردانان ما نباید فیلم محیط زیستی بسازند؟ بسیاری از افرادی که در کشور ما به عنوان روشنفکر شناخته میشوند، در حوزه محیط زیست هیچ کارنامهای ندارند. دشمن ما نادانی است و نادانی نیز حریف قدری است. اگر ما میخواهیم به جنگ این دشمن برویم، باید همه نیروهای جامعه وارد این نبرد شوند و از همه ظرفیتها نیز استفاده کنند. میخواهم صحبت هایم را با جملهای از «جبران خلیل جبران» تمام کنم. او میگوید: «سرمایه واقعی یک ملت، در اندوختههای طلا و مخازن نفت و گاز نیست، بلکه در توان یادگیری اوست». این توان همان چیزی است که سرمایه انسانی را میسازد و ما نیز باید برای حفظ سرمایه انسانی خود بکوشیم. چرا که ملتی که بتواند از سرمایه مردمی خود استفاده کند، به هر هدفی خواهد رسید.
آخرین نظرات